یا زهرا (سلام الله علیها)

سلامی کویری از دریای بیکران ایران
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جوّ زمان حضرت زهرا( سلام الله علیها)

19 مرداد 1394 توسط نظري

جوّ زمان حضرت زهرا( سلام الله علیها)
قدر و مقام فاطمه (س) آنگاه معلوم مى‏شود كه بدانيم او درچه شرايطى رشد كرده و در چه جو و موقعيتى زندگى مى‏كرده است. اينكه بخواهيم دريابيم او به چه ميزانى كوشش و تلاش داشته و ارزش تلاش او را متوجه گرديم بايد شرايط زمان او را بشناسيم. اين امر از آن بابت است كه گاهى جو زمان از همه نظر مساعد براى يك اقدام و فعاليت است آدمى بدون هيچ مشكل و مانعى به پيش مى‏رود. و گاهى هم ممكن است آدمى در موقعيتى قرار گيرد كه هر گام برداشتن او با خون دلى همراه باشد در صورت اخير كار كردن و تلاش آسان نيست و اگر كسى كارى انجام دهد در خور تحسين خواهد بود .
جو زمان فاطمه (س) از اين نمونه است. او در شرايطى بود كه كار كردن در آن دشوار بود. او زمانى بدنيا آمد كه شرايط جامعه بحرانى و آشفته بود و دشوارى‏هاى كمرشكنى در اجتماع حضور داشتند كه اگر نبود شرح صدر اعطائى خداوند به پيامبر شايد تحمل وگذران آنهاآسان نبود. اين خداوند بود كه چنان شرایطى را براى او فراهم كرد. براى اينكه شرايط و موقعيت فاطمه (سلام الله علیها) در آن روزگار روشن باشد بهتر مى‏بينيم نخست تصويرى از آن روزگار ارائه دهيم و البته اين تصوير مربوط به دورانى است كه اسلام در جامعه حضور دارد ولى هنوز در تمام جوانب و ابعاد زندگى آنها ريشه ندوانده است .
1- جو فرهنگى آن روزگار
اسلام بعنوان يك آئين مترقى در عرصه حيات مردم حضور يافت ولى اين سخن بدان معنى نيست كه جاهليت و ارتجاع از ميان آنها رخت بربسته است. هنوز در عين قبول اسلام براى برخى ملاك درستى عقيده ملاك رأى و عملكرد اجداد است و سنت آنهامورد توجه و عمل است، بعلت فقر فرهنگى هنوز ساخته و پرورده شده بودند و نمى‏توانستند براساس قواعد اسلامى سرپاى خود بايستند.
از نظر افكار:
افكار پوچ و ناصواب هم چنان رواج داشت و البته، درجه و شدتى كمتر. محتواى فكرشان در حدى نبود كه به رمز و راز وصايت‏ها، تكاليف اسلامى، روح تعاليم دينى آشنا شده و براساس آن شالوده تأمين يك اجتماع مترقى را تحت لواى حاكميت اسلام بنا نهند.
جو فكرى‏شان جو تضاد است، تضاد بين سنت‏هاى قديمى و آئين خداپرستى - تبعيت‏شان از افكار و انديشه‏هاى آباء و اجدادى است. هنوز حساب مى‏كنند كه مثلاً در ازدواج بايد به دنبال شرايط خانوادگى و قبيله‏اى رفت، و كفويت ايمان هنوز در بين آنها بصورتى كامل جا نيفتاده بود. و اين چيزى است كه مورد سرزنش قرآن است و يا محتواى فكرى در حدى نيست كه مردم بخاطر خلافكاريهاى شيخين را رد كنند و به دنبال مردم، اعدل و اعلم خود باشند. و فاطمه (س) با صاحبان اين گونه افكار روبروست .
در جنبه تعصب:
تعصب هم چنان وجود داشت، هنوز به دنبال تعصبات قبيله‏اى و برترى جوئيهاى مربوطه بودند و داستان منا امير و منكم امير بهترين سند آن است و يا درگيرى‏هاى قبيله‏اى اوس و خزرج نمونه ديگر آن و اين نشان مى‏دهد كه روح اسلام در جانشان ريشه ندوانده و آنان را در خود هضم نكرده است .
گروهى در اوهام و غرور خود بودند. نخوت‏هاى جاهليت در ميان بود و فخر فروشى براساس نژاد و رنگ و ثروت و موقعيت. به همين خاطر رسول خدا (ص)در حجةالوداع ناگزير سخن ازاين دارد لافضل لعربى على عجمى… اكرمكم عندالله اتقيكم.
اينها مسلمان شده بودند ولى در محل افتخاراتى كه رسول گرامى اسلام براى شان فراهم كرده بود سرافرازى مى‏كردند و جمعى از روشنفكران مرتجع هم بر آن دامن زدند و اين سخن بدان معنى است كه هنوز خصلتهاى خاص جاهليت كه جزء عناصر نظام پيشين بودند از ميان نرفته بودند.
تصور در مورد زن:
فاطمه (س) زمانى بدنيا آمد كه در فرهنگ سنتى ياد تولد دختران پدران را بهراس مى‏افكند و نداشتن پسران نشانه رو به فنا بودن آن خانواده بود. بعدها كه اسلام گسترش يافت دختران را زنده به گور نمى‏كردند ولى بخاطر جنبه‏هاى اقتصادى، تعصب ناموسى، ترس از وصلت‏هاى ناباب براى دختران ارزش واقعى قائل نبودند و تنها پسر را حامل ارزش‏هاى راستين مى‏دانستند .
هنوز دختر زائيدن را نمى‏پسنديدند و نمى‏پذيرفتند كه زن هم بتواند چون مرد سازنده و ممتاز باشد، او را موجودى پست‏تر از مردم بحساب مى‏آوردند. خبر ناگوار براى بسيارى از مردم هنوز اين بود كه بگويند زنش دختر زائيده است. ريشه‏هاى اين فكر هنوز وجود داشت كه پدران دختردار بايد يكى از سه داماد را بپذيرند: خانه‏اى كه در آن دختر پنهان گردد، شوهرى كه نگهش دارد، قبرى كه او را بپوشاند و البته بهترين آنهااين سومى بود. اسلام چنين انديشه‏اى را مردود مى‏دانست ولى ميل به بازگشت و ارتجاع به آن در نزد بعضى هنوز وجود داشت .
2- شرايط اقتصادى :
جامعه زمان فاطمه (س) متشكل از دو گروه است: يكى گروه فقيران و مستمندان كه زندگى را در تنگدستى مى‏گذارنند. جمعى كشاورزند و در آن سرزمين خشك و كم آب چه مى‏توانند بكنند؟ جيب‏شان خالى است. با زحمت و رنج مى‏توانند زندگى را بگذرانند. اينكه گرايش به پسر دارند به چند علت است كه يك علت مهم آن مولد بودن پسران است كه مى‏تواند در آمدى ايجاد كند.
گروه ديگر اشرافند و راحت طلب كه داراى ثروت و مكنت، آب و ملك و برده‏هاى بسيارند كه براى آنها كار و درآمد ايجاد مى‏كنند. البته در سالهاى آخر حيات پيامبر برخى از آنها تدريجاً جيب خالى‏شان در حال پر شدن بود و به مكنت و توانائى بيشترى مى‏رسيدند. اين گروه اغلب در لاك خود بودند و بر ديگران آقائى مى‏فروختند. اين گروه بعدها در سايه بهره‏گيرى از شرايط خلافت شيخين پايه‏هاى اشرافيت خود را محكم‏تر كرده و وضع شاهانه‏اى را بوجود آوردند.
البته در اينجا از گروه سوم بسيار فقير هم بايد نام ببريم كه فقرشان همه گاه مايه آزار دل بزرگان از صحابه بود. دست‏شان از همه چيز كوتاه و از هر گونه عايدى براى زندگى خالى بود. بسيارى از آنان افرادى شريف و پاكدامن بودند و برخى هم در بين آنها حضور داشتند كه دچار فقر معنوى، فكرى، اخلاقى و… بودند و رسيدگى به آنها بسيار ضرور بود بويژه كه عده‏اى به صورت فوج‏ها وارد اسلام مى‏شدند و مى‏خواستند در سايه حمايت اسلامى قرار گيرند .
اداره و رسيدگى به چنين جامعه‏اى با توجه به اصول و شرايط اسلامى كه مورد نظر على (ع) و فاطمه (س) بود كارى چندان آسان نبود. درآمدى چون درآمد فدك مى‏توانست آن را متعادل سازد كه آن هم از خاندانش حذف شد. بنى اميه با برترى ثروت مى‏توانستند ديگران را به زانو درآورند، اگر چه بنى‏هاشم آبرومندتر بودند. ولى در تضاد غنا و فقر، اغلب اين فقر است كه مى‏بازد.
3- جو اجتماعى:
در اين زميه مباحث بسيارى قابل طرحند، فاطمه (س) با جمعى مواجه است كه ناگزير بخاطر قبول اسلام بسيارى از ضوابط را پذيرفته‏اند و در دل نسبت به لذات از دست رفته حسرت دارند. درصدد آنند شرايطى پديد آيد كه دلى به دريا زنند و آزادى جاهليت شان احياء گردد.
روحيه مردم رنگ‏پذير است و زود تسليم شرايط و مقتضيات مى‏شوند. انديشه‏اى كه آنها را در برابر اوضاع دستگير و ياور باشد نيست. در اين جو هنوز زورمدارى‏ها مى‏تواند كارساز باشد. و هنوز مى‏توان باچشم زهره‏اى افراد را به سوئى سوق داد .
پيامبر از دنيا رفته و كينه‏هاى گذشته بيدار شده‏اند و آنهائى كه دورى از اسلام ضربه خورده بودند امروز احساس مى‏كنند كه توان غريدن، پريدن، حمله كردن پديد آمده و بنحوى مى‏توانند عقد دل را بيرون بريزند و پذيرش منافقانه اسلام را بدون پروا در ميان نهند.
جو پس از وفات رسول خدا (ص) جو بيحيائى است. بدان خاطر كه هنوز جنازه رسول الله (ص)بر روى زمين است و آنها بدنبال هدف و مقصد خود رفته‏اند و هرچه را كه خواستند بدون مشورت و رعايت حق و ناحق‏ها تصاحب كردند. و براى اينكه بيحيائى مردم را نشان دهيم به اين نكته توجه كنيم كه تنها دختر پيامبر را كتك زده و او را به بستر بيمارى و مرگ كشانده‏اند.
جو بى دردى است و بى‏رمقى در برابر قداره بندان و باج خواهان. خالد بن وليد، مالك بن نويره را مى‏كشد و به بهانه ندادن زكوة او را كافر قلمداد مى‏كند، با زوجه‏اش هم بستر مى‏شود و خليفه زمان آن را ناديده مى‏گيرد و يا عمر كه اصرار به قصاص و اجراى حدود دارد وقتى متوجه مى‏شودخالد دشمن او سعد بن عباده را ترور كرده، بحساب معامله و بده و بستان او را بغل مى‏كند و مى‏بوسد كه انت سيف الله .
4- شرايط سياسى:
پيامبر 23 سال رسالت كرد در حاليكه آنهمه تلاش و كوشش به اجراى حق و رعايت عدالت داشت و نيزبدان ميزان و درجه به مردم خدمت كرد. اما بى‏آزرمى و بيحيائى و بگو نافهمى و جهل بدان حد است كه به پيامبر اهانت مى‏كنند و به او نسبت هذيان مى‏دهند (ان الرجل ليهجز) رأى و سخن على (ع) را ناديده مى‏گيرند، از فاطمه (س) كه مالك فدك است و ذواليد است دليل و شاهد طلب. در برابر او مى‏ايستند و آن همه سفارش پيامبر را درباره فاطمه (س) و آن همه عنايت او را درباره مردم فراموش مى‏كنند.
بى منطقى :
بى منطقى هنوز حضور دارد. در برابر اين سؤال كه آيا درست است فاطمه (س) سيده نساءالعاليمن است پاسخ مثبت مى‏دهند. ولى در برابر اين سؤال كه آيا چنين زنى در دعوى خود دروغ هم مى‏گويد وامى مانند ولى تسليم نمى‏شوند .
از او شاهد براى فدك مى‏طلبند، او كسانى را بعنوان شاهد معرفى مى‏كند كه هر كدام در تاريخ اسلام از زبان پيامبر مهر تأييد دارند، ولى بى منطقى سبب مى‏شود كه به هر كدام آنها مهر بطلان مى‏زنند تا بتوانند هدف خود را تعقيب كنند مثلاً مى‏گويند ام ايمن در چنين سخن گفتن: زبانش مى‏گيرد - پس شهادت او سند نيست!!
سياست جَعْل:
در دوران پس از رسول خدا (ص) جو سياست جو جعل حديث، امكان باز كردن در برابر كلام خدا و قرآن است سخنى به اسم حديث جعل مى‏كنند كه راوى آن يك نفر است با متن قرآن مباينت دارد و سعى دارند همان رامورد استفاده قرار دهند. و در اين اقدام محافظه كاران ساكت و بى‏تفاوتند، منافقان هم معلوم است كه از آن چه سودها مى‏برند .
بعدها كار به جائى مى‏رسد كه كمپانى حديث به راه مى‏افتد و بخاطر تقرب در دستگاه خلافت و ولايت و جلب محبوبيت‏ها، و كسب درآمدها، و بهره‏مندى از سخاوت سردمدارانى چون معاويه، هر عبادتى را كه بخواهند مى‏سازند و جمله قال رسول الله را بر آن مى‏افزايند. و رسوائى بجائى مى‏رسد كه از دستگاه اعلام كفايت حديث مى‏شود!!
جو جاهلی :
پس از وفات رسول خدا (ص) نوعى بازگشت به جاهليت در مردم ديده مى‏شود. جو جامعه جو جنگل مى‏شود، حقوق انسانى را ناديده مى‏گيرند، مقدسات را مورد اهانت قرار مى‏دهند، بازار تهمت و اهانت رواج مى‏گيرد، زورمداران به پيش مى‏روند .
بسيارى از سردمداران براى به پيش بردن مقاصد خود سعى دارند بحران تضعيفى ايجاد كنند و بعنوان مهم بودن مسأله مردم را در فشار قرار دهند و حتى با تهديد هر چه زودتر بيعت‏ها را براى خود جمع كنند و فرياد بكشند كه خانه را آتش مى‏زنند، تفرقه‏اى ايجاد نكنيد و… و آنها كه تسليم رأى آنها نشوند دچار فشار، شكنجه و گرسنگى شوند و حتى آمد و شد و خريد و فروش با آنها ممنوع گردد.
جو خشنونت:
سياست زمان پس از پيامبر سياست زور است، تهديد است، اختناق است، سياست تدبير تخريبى، بصورت تبليغى، اقتصادى، و اجتماعى است. سياست ريسمان به گردن انداختن براى بردن فرد براى بيعت است سياست آتش برافروختن به درخانه است، سياست قرار دادن دختر پيامبر بين در و ديوار است.
هم چنين سياست زمان سياست ضربه زدن است، سياست سقط جنين است، سياست ترور مخالفان است، سياست از ميان برداشتن مخالفان است، سياست به كار گماردن افرادى برده و زير دست براى اجراى سياست شوم سردمداران است و سياست به كنار نهادن سالمندان مجرب است و رنگين كردن زمين به خون مستضعفان است و فاطمه (س) با چنين شرايطى روبروست.
در كل در جامعه اين انديشه حضور دارد كه بكش تا زنده بمانى. عقايد آنچنان كه بايد قوى و ريشه‏دار نيست، بى باكى هم چنان وجود دارد، نفاق و دو روئى در برخى هست، برخى دست از دين شستند و به دنبال دنيا رفتند و در مراحل مختلف عليه حق ايستادند و كينه خود را بروز مى‏دهند و رشوه‏هاى سياسى رد و بدل مى‏شود (مثل داستان خالد و عمر در مسأله مالك بن نويره و ترور سعدبن عباده).
فاطمه (س) در اين شرايط
فاطمه (س)در چنين شرايطى تحت فشار و مضيقه است. پدر از دنيا رفته و او و على (ع) تنها و بى حامى مانده‏اندو اسير انديشه‏هاى پليد سياست بازان شده‏اند. آنها سردمداران را مى‏بينيد كه به فكر جلب قدرت و كسب امكانات بنفع خود هستند .
جو سوء نيست، و ناسپاسى مردم، و عوامفريبى سردمداران، و مقدس نمائى آنها، و بى تفاوتى مردم، و عدم مايه گذارى توانمندان از توان و آبروى خود، و محكوميت فضيلت، و علنى شدن نفاق و جنايت، همه و همه فاطمه (س) را غمگين و در عين حال احساس مسؤوليت او را سنگين‏تر مى‏ساخت.
براى او شرايطى پديد آمد كه توان گفتن آنها را نداشت و تازه آنچه را كه بيان مى‏كرد با بى‏تعهدى شنوندگان، جهل و غفلت و وحشت آنها از دستگاه مواجه مى‏شد. او هم عزادار پيامبر بود و هم عزادار فضيلت‏هائى كه از جهان رخت بربسته بودند و اين مجموعه قلب او را آزردند و او را بسوى ارتحال از اين سراى فانى كشاندند.

 نظر دهید »

فلسفه مبارزه چيست ؟

13 تیر 1394 توسط نظري

فلسفه مبارزه چيست ؟
آدمي از بدو آفرينش نيازمند بسياري از چيزها بوده و هست . برخي نيازهاي انسان معنوي و بعضي مادي مي باشند . انسان جهت نيل به نيازهاي خويش به سعي و تلاش مي پردازد و با عوامل مختلف مبارزه مي كند . بزرگترين و مهمترين مبارزه انسان ، مبارزه با خويش يا « جهاد اكبر » است. آدمي بايد ابتدا خود را بشناسد و دليل و هدف از آفرينش خويش را درك نمايد و سپس بر طبق اصول و موازين الهي به خودسازي بپردازد .

پس از جهاد اكبر نيازمنديهاي ديگر انسان شامل نيازهاي مادي و معنوي مي باشند . كسب هر يك از نيازهاي انسان مستلزم مبارزه است . مبارزه عليه هر عاملي كه باشد داراي اصول و قوانين معيني است .

 

 نظر دهید »

قرآن و پدیده انحراف

13 تیر 1394 توسط نظري

قرآن و پدیده انحراف
پدیده انحراف یا كجروی را می توان از زوایای گوناگون در قرآن به تحقیق و بررسی نشست؛ زیرا چنان كه پیش از این اشاره شد، این پدیده ارتباط و پیوند تنگاتنگی با ماهیت و حقیقت انسان دارد، و قرآن از آنجا كه انسان شناسی دقیق و جامعی ارائه كرده است، می تواند در شناخت ابعاد گوناگون این پدیده راهگشا باشد.
در این بخش تنها به یك بعد یعنی علل و عوامل پیدایش انحراف و كجروی می پردازیم و ابعاد دیگر آن را به فرصت دیگر وا می گذاریم.
دیدگاه قرآن را می توان در چند جمله این گونه خلاصه كرد:
بیشتر نظریات دسته اول و دوم از نظر قرآن فی الجمله و با یك سلسله قیدها و اصلاحیه ها مورد تأیید است، اما این بدان معنی نیست كه قرآن نظریات دسته سوم را می پذیرد، زیرا گرچه قرآن به گونه ای نظریه تركیبی ارائه می كند، اما با مدل های موجود تئوری های تركیبی متفاوت است و بر عناصر ویژه ای تأكید دارد. اینك به توضیح نكات فوق می پردازیم.
اگر دیدگاه های گذشته را به صورت جزئی در نظر بگیریم كه هر یك بخشی از واقعیت را بیان كرده اند در این صورت قرآن بیشتر آنها را تأیید می كند؛ یعنی در آموزه های قرآن می توان شواهدی بر صدق بیشتر آنها یافت.
به عنوان مثال قرآن نظریه انتخاب آزاد را به گونه ای پذیرفته است، زیرا در آموزه هایش بر عنصر اراده و اختیار در رفتار به طور مطلق از جمله انحراف و كجروی تأكید فراوان داشته انسان را در برابر رفتارش مسئول می داند:
«و لو تری إذ یتوفّی الذین كفروا الملائكة یضربون وجوههم و أدبارهم و ذوقوا عذاب الحریق. ذلك بما قدّمت أیدیكم و أنّ الله لیس بظلاّم للعبید» انفال/50ـ51
«ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما كسبت أیدی الناس» روم/41
«فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر» كهف/29
و ده ها آیه دیگر كه در زمینه های گوناگون بر آزادی انسان تصریح دارد.
گرچه برخی از این آیات بر مصادیق خاصی مانند كفر اشاره دارد، اما حقیقتی كه در آن مطرح شده است یعنی آزادی و انتخاب آزاد، اختصاص به مصادیق خاص ندارد، بلكه همه گونه كجروی و انحراف را در بر می گیرد. در همین راستا می توان از آیاتی یاد كرد كه كیفرهای دنیوی یا اخروی را بر بعضی رفتارهای انسان مترتب می كند:
«والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاءً بما كسبا» مائده/38
«الزانیة و الزانیة فاجلدوا كلّ واحد منهما مأة جلدة» نور/2
همه این آیات نشانگر این است كه رفتار انسان بر پایه آزادی و انتخاب شكل می گیرد، از جمله رفتار انحرافی. پس تا این اندازه قرآن نظریه انتخاب آزاد را تأیید می كند، اما از آنجا كه انسان شناسی قرآن دقیق و واقع بینانه است، انتخاب را تنها عامل نمی داند، بلكه از حالتی دیگر به نام اضطرار نام می برد كه گاه به رغم انتخاب فرد، رفتار را بر انسان تحمیل می كند:
«إنّما حرّم علیكم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اُهلّ به لغیر الله فمن اضطرّ غیرباغ و لا عاد فلا إثم علیه إنّ الله غفور رحیم» بقره/173
بنابر این، از دیدگاه قرآن اراده و انتخاب تا حدودی در ایجاد كنش تأثیر دارد، اما گاه پیش می آید كه رفتار از قلمرو انتخاب بیرون است و عوامل دیگری در آن تأثیر می گذارد.
به همین ترتیب نظریه «روان شناختی ضعف شخصیت» در آیات وحی شواهدی دارد. قرآن كریم از این واقعیت با عنوان «پیروی از هوای نفس یا مقهوریت در برابر كشش های نفسانی» یاد می كند و بیشتر موارد كجروی را به گونه ای مستند به این عامل می داند. آیات زیر را بنگرید:
«فلاتتبعوا الهوی أن تعدلوا» نساء/135
«فاحكم بین الناس بالحقّ و لاتتّبع الهوی فیضلّك عن سبیل الله» ص/26
«و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد إلی الأرض و اتّبع هواه» اعراف/176
«أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه و أضلّه الله علی علم» جاثیه/23
با این حال به این نكته باید توجه داشت كه:
اولاً هوای نفس تنها عامل نیست؛ عوامل دیگر معرفتی و عقیدتی نیز در ظهور انحراف نقش دارد، چنان كه خواهد آمد.
ثانیاً هوای نفس در اصطلاح قرآن، تنها غرایز و كشش های مادی و حیوانی نیست، بلكه گرایش های متعالی كه به انحراف كشیده شده و سمت و سوی دنیوی گرفته نیز از مصادیق آن به شمار می آید، مانند عزّت خواهی، آن گاه كه از حقیقت خودش عاری شده و به موقعیت طلبی دنیوی فروكاسته شده باشد. خداوند درباره منافقان می فرماید:
«بشّر المنافقین بأنّ لهم عذاب ألیماً. الّذین یتّخذون الكافرون أولیاء من دون المؤمنین أ یبتغون عندهم العزة فإنّ العزّة للّه جمیعاً» نساء/138ـ139
یا برتری جویی و استعلا كه از ساحت تعالی و كمال طلبی به سلطه طلبی تنزل یافته باشد:
«إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً» قصص/4
بنابراین اگر مقصود از «بن» تنها غرایز و كشش های حیوانی باشد، قرآن فراتر از آن رفته كشش های دیگری را نیز بدان می افزاید.
همین طور نظریه نارسایی شخصیت كه بر نقش حالات خاص شخصیتی در رفتار كجروانه تأكید دارد به گونه ای مورد تأیید قرآن است. نمونه آن را آنجا كه قرآن از تأثیرپذیری از دشمنی و خشم در داوری هشدار می دهد می توان دید:
«و لایجرمنّكم شنئان قوم علی ألاتعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوی» مائده/8
دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد كه دادگری نكنید، دادگری كنید، كه این به تقوا نزدیك تر است.
یا آنجا كه از نقش كینه و نفرت در رفتار تجاوزكارانه و ستمكارانه سخن گفته است:
«و لایجرمنّكم شنئان قوم أن صدّوكم عن المسجد الحرام أن تعتدوا…» مائده/2
یا در آیه ای كه از رفتار نامتعادل در حال خشم و ناراحتی حكایت می كند:
«و لمّا رجع موسی إلی قومه غضبان أسفاً قال بئسما خلفتمونی من بعدی أ عجلتم أمر ربّكم و ألقی الألواح و أخذ برأس أخیه یجرّه إلیه قال ابن أمّ إنّ القوم استضعفونی و كادوا یقتلوننی فلاتشمت بی الأعداء و لاتجعلنی مع القوم الظالمین» اعراف/150
یا آنجا كه از انگیزش كجروی در اثر عشق و شیفتگی مفرط سخن می گوید:
«و قال نسوة فی المدینة امرأة العزیز تراود فتیها عن نفسه قد شغفها حبّاً إنّا لنراها فی ضلال مبین» یوسف/30
یا در موردی كه به تأثیر حسادت در ظهور رفتار انحرافی اشاره دارد:
«إذ قالوا لیوسف و أخوه أحبّ إلی أبینا منّا و نحن عصبة إنّ أبانا لفی ضلال مبین. اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضاً یخل لكم وجه أبیكم و تكونوا من بعده قوماً صالحین» یوسف/8ـ9
«و من یوق شحّ نفسه فأولئك هم المفلحون» حشر/9
در همه این موارد و موارد مانند آن، قرآن این واقعیت را می پذیرد كه حالات ویژه روحی، چه متغیر و گذرا و چه آن گاه كه به صورت عناصر ثابت شخصیت درآید، در شكل گیری رفتار به طور كلی و رفتار كجروانه به طور خاص، تأثیر دارد و شاید آیه كریمه: «قل كلّ یعمل علی شاكلته»(اسراء/84) رساترین بیان در این زمینه باشد.
اما باز همه آنچه قابل تأكید است اینكه قرآن تأثیر این حالات را از طریق اراده و انتخاب می داند و نه جدای از آن. پس عناصر دیگری علاوه بر صفات و حالات شخصیتی در پیدایش رفتار نقش دارد. و اگر دیدگاه های روان شناختی بیان انحصارگرایانه داشته باشند باید آنها را اصلاح كرد.
تا اینجا به شواهد قرآنی اشاره كردیم كه حقانیت برخی دیدگاه ها را در تبیین ظهور پدیده كجروی تا حدودی تأیید می كرد. در رابطه با سایر نظریات و دیدگاه ها نیز قضیه بدین منوال است؛ یعنی قرآن با اصل تأثیرگذاری عوامل گوناگون بیرونی در رفتار، تا اندازه ای موافق است، اما انحصار در آن را نمی پذیرد.
در اینجا جهت اختصار، از گزارش آیات قرآن به صورت مبسوط صرف نظر می كنیم و تنها به بیان این نكته می پردازیم كه در دیدگاه های جامعه شناختی، با همه تنوّع و تعددی كه دارند، یك نكته پیش فرض گرفته شده است و آن استناد پدیده كجروی به عامل بیرون از انسان است؛ حال چه آن عامل، ساختار فرهنگی باشد، یا گروه های هم نشین یا خرده فرهنگ ها یا برچسب های اجتماعی و…
عوامل كجروی؛ درونی یا بیرونی

در قرآن این نكته تا اندازه ای مورد تأیید قرار گرفته است كه پدیده كجروی به عوامل بیرون از انسان تكیه دارد؛ چه اینكه می بینیم:
ـ از تأثیر هم نشینی در رفتار و سخن گفته و به پیامدهای ناگوار آن اشاره كرده، مانند آیه های زیر كه از هم نشینی با كسانی كه آیات خداوند را به سخره می گیرند، یا دوستی با ستمكاران كفرپیشه پرهیز داده است:
«و قد نزّل علیكم فی الكتاب أن إذا سمعتم آیات الله یكفربها و یستهزء بها فلاتقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره إنّكم إذاً مثلهم…» نساء/140
«و یوم یعضّ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتّخذت مع الرسول سبیلاً. یا ویلتی لم أتّخذ فلاناً خلیلاً. لقد أضلّنی عن الذكر بعد إذ جائنی…» فرقان/27ـ29
ـ به نقش و خطر فقر در انحراف آگاهی داده است:
«ولیستعفف الذین لایجدون نكاحاً حتّی یغنیهم الله من فضله» نور/33
ـ از تأثیر عرضه و محیط مساعد در ایجاد انحراف پرده برداشته است؛ مانند آیه زیر كه از لزوم اجازه خواستن فرزندان و خدمتكاران برای ورود در اتاق استراحت زن و شوهر سخن می گوید:
«یا أیها الذین آمنوا لیستأذنكم الّذین ملكت أیمانكم و الذین لم یبلغوا الحلم منكم ثلث مرّات من قبل صلوة الفجر و حین تضعون ثیابكم من الظهیرة و من بعد صلوة العشاء ثلث عورات لكم…» نور/58
ـ با نهی و جلوگیری از تهمت و افترا و اشاعه فحشا به نقش برچسب و عنوان زدن اجتماعی در رفتار كجروانه اشاره كرده است:
«والذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لاتقبلوا لهم شهادة أبداً و أولئك هم الفاسقون» نور/4
«إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة…» نور/19
ـ از وجود خرده فرهنگ و تأثیر آن در رفتار یاد كرده است:
«و ما كان جواب قومه إلاّ أن قالوا أخرجوهم من قریتكم إنّهم اُناس یتطهّرون» اعراف/82
«إنّهم كانوا قوم سوء فاسقین» انبیاء/74
«و قال الملأ من قوم فرعون أ تذر موسی و قومه لیفسدوا فی الأرض و یذرك و آلهتك» اعراف/127
«یا أیها الذین آمنوا لاتتّخذوا الیهود و النصاری أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولّهم منكم فإنّه منهم…» مائده/51
ـ از گروه مرجع و نقش آن در جهت دهی افراد سخن به میان آورده است:
«قال الذین یریدون الحیوة الدنیا یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون إنّه لذو حظّ عظیم» قصص/79
«و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آبائنا» بقره/170
ـ از تأثیر آشفتگی هنجاری جامعه در پیدایش فساد و انحراف یاد كرده است:
«قالت إنّ الملوك إذا دخلوا قریة أفسدوها و جعلوا اعزّة أهلها أذلّة و كذلك یفعلون» نمل/34
ـ به نقش تجربه انحراف در ریشه دواندن و سخت شدن انحراف اشاره كرده است:
«فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذكّروا به و لاتزال تطّلع علی خائنة منهم…»(مائده/13) و…
خلاصه سخن آنكه همه آنچه را تجربیات جزئی بشر از راه دانش های گوناگون درباره علت و عامل كجروی یافته است، قرآن به دور از افراط و تفریط و در حدّ متعادل و واقعی آنها می پذیرد، امّا با این همه انحصار را تأیید نمی كند، بلكه معتقد است عوامل گوناگون درونی و بیرونی دست به دست هم می دهند و ظهور پدیده انحراف را سبب می شوند، حال چگونه و با چه ترتیب؟ این چیزی است كه در سطور زیر به توضیح آن می پردازیم.
از بررسی مجموعه آیات قرآن راجع به گناه و معصیت ـ كه چنان كه گفته شد بخشی از كجروی های مورد بحث علوم اجتماعی و روانی را نیز می گیرد ـ این نكته به دست می آید كه در پیدایش پدیده «انحراف» سه متغیر و عامل اساسی نقش دارند كه بین خود این عوامل تأثیر و تأثّر دوسویه وجود دارد.
عامل نخست

عامل نخست، ساختار وجودی انسان است. انسان از نظر روحی ویژگی هایی دارد كه این ویژگی ها زمینه های اولیه و هسته اصلی هرگونه انحراف و كجروی را فراهم می كنند. شاید قضاوت فرشتگان هنگام آفرینش آدم ناظر به همین جهت باشد؛ آنجا كه گفتند:
«أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدّماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك» بقره/30
اما اشتباه فرشتگان در این بود كه تنها همین بخش از وجود انسان را دیدند و از سایر استعدادها و توانایی های او خبر نداشتند و به همین دلیل خداوند در پاسخ آنان فرمود:
«إنّی أعلم ما لاتعلمون» بقره/30
به هر حال یك سلسله زمینه های اولیه كجروی و انحراف در انسان وجود دارد. گرچه این به معنای جنایتكار بودن ذاتی انسان نیست؛ چون نقش این زمینه ها تنها در حدّ زمینه سازی و اقتضاء است و می توان از تأثیر آن جلوگیری كرد. یكی از آن زمینه ها، وجود غرایز و كشش های نفسانی است. به تعداد غرایز و كشش هایی كه در نهاد انسان وجود دارد زمینه برای انحراف و كجروی هست. این واقعیتی است كه هم وحی آن را تأیید كرده است، و هم تجربه زندگی بشر بر فراز كره خاكی. جز آن كه بعضی از آن كشش ها، كشش های مادی و مربوط به جسم انسان است؛ مانند كشش های شكم و شهوت، و برخی دیگر از گرایش های متعالی است كه در دام كشش های حیوانی ومادی گرفتار آمده و تغییر مسیر داده است. قرآن از مجموع اینها به «هوای نفس» یا «شهوات» یاد می كند:
«و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد إلی الأرض و اتّبع هواه» اعراف/176
«أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه و أضلّه الله علی علم…» جاثیه/23
«و یرید الذین یتّبعون الشهوات أن تمیلوا میلاً عظیماً» نساء/27
«زین للنّاس حبّ الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضّة و الخیل المسوّمة و الأنعام و الحرث ذلك متاع الحیوة الدنیا والله عنده حسن المآب» آل عمران/14
تئوری ها و تبیین های جامعه شناختی راجع به علل و عوامل كجروی نیز به صورت آشكار و پنهان وجود نیروی محرك درونی را با عنوان نیازها پیش فرض گرفته اند. و تا جایی كه این نیازها كاربرد دارد تبیین های آنان تا اندازه ای درست است، اما سخن اینجاست كه نیازها تنها زمینه نیست. قرآن از دو ویژگی دیگر نیز نام می برد كه زمینه ساز انحراف است و تبیین های علمی موجود از آن دو غفلت كرده اند.
یكی از آن دو ویژگی، كم ظرفیتی نسبت به داشته ها یا لبریز شدن از دارایی است. بر اساس آموزه های قرآن كریم، انسان منهای باورها و تربیت آن گاه كه به عنوان یك موجود طبیعی در نظر گرفته شود، ظرفیت وجودی محدود دارد (همان گونه كه نمی تواند نداشتن را تحمل كند، داشتن را نیز برنمی تابد):
«إنّ الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی» علق/7ـ6
«و إذا أردنا أن نهلك قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها» اسراء/16
تنعّم و احساس استغنا خود مایه سرمستی و طغیان می شود، همان گونه كه فقر و نیاز ،مایه رفتار انحرافی می شد. پس بخشی از انحرافات در این حالت روحی انسان زمینه دارد و این چیزی است كه علوم بشری بدان توجه نكرده اند.
ویژگی دیگر، زیاده خواهی یا به تعبیر دیگر حرص است؛ انسان به گونه ای آفریده شده است كه به داشته هایش بسنده نمی كند، بلكه همواره به دنبال جلب و افزایش دارایی است و هیچ گاه سیری نمی پذیرد:
«انّ الإنسان خلق هلوعاً» معارج/19
وصف «هلوع» به گفته مفسران به مفهوم حرص شدید است18. چنان كه در جای دیگر می گوید:
«و انّه لحبّ الخیر لشدید» عادیات/8
این ویژگی نیز انسان را در معرض تجاوز از حدود و هنجارها برای رسیدن به زیاده خواهی اش قرار می دهد.
شاید یكی از علت هایی كه قرآن كریم از انسان به عنوان موجود «ضعیف» یاد می كند و می گوید: «و خلق الإنسان ضعیفاً»(نساء/82)، همین ویژگی های وجودی باشد كه انسان را آسیب پذیر می سازد. این ویژگی ها یعنی نداشتن (نیازها و خواسته های غریزی)، داشتن و زیاده خواستن، از مهم ترین زمینه های اولیه رفتارهای در انحرافی وجود انسان هستند كه قرآن بر آنها تأكید دارد و نادیده گرفتن هر یك از اینها دیدگاه های ما را نسبت به تبیین و تعلیل پدیده انحراف دچار نقص می كند.
عامل دوم

عامل دوم در پیدایش پدیده انحراف كه یك عامل معرفتی و باز مربوط به انسان است، باور و بینش غلط است. باورها و بینش های انسان به دو دسته تقسیم می شود:
1. باورهای كلی نسبت به هستی و رابطه انسان با آن.
2. باورهای جزئی نسبت به خوبی و بدی یك رفتار یا موقعیت.
بر اساس آموزه های قرآن هر یك از این دو نوع باور اگر وارونه و خلاف واقعیت باشد، زمینه ظهور رفتار نادرست فراهم می شود. در زمینه باورهای كلی، قرآن از دو باور و بینش باطل نام می برد كه نقش بنیادی دراین زمینه دارد؛ یكی انكار خدا و دیگر انكار آخرت. انسانی كه خود را و هستی را نیازمند و تحت تدبیر كسی نبیند و از سوی دیگر زندگی را فرصت محدودی ببیند كه باید از آن حداكثر استفاده را برای برخورداری كرد كه پس از آن همه چیز نیست و نابود می شود، چنین انسانی قطعاً تمام تلاش خود را در جهت لذت بردن و برخوردار شدن از لذایذ زندگی به كار خواهد برد، و این، زمینه را برای زیر پاگذاشتن قواعد و هنجارهای تعیین شده فراهم می كند:
«فالذین لایؤمنون بالآخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون» نحل/22
«و إن الذین لایؤمنون بالآخرة عن الصراط لناكبون» مؤمنون/74
«و لكن الذین كفروا یفترون علی الله الكذب» مائده/103
«والذین كفروا یتمتّعون و یأكلون كما تأكل الأنعام» محمد/12
اهمیت این دوباور در زمینه سازی برای ظهور انحراف به اندازه ای است كه حتی مرتبه ضعیف تر و نازل تر آن یعنی فراموشی خدا و آخرت به رغم اعتقاد به آن، نیز در ظهور رفتار انحرافی نقش دارد:
«ولاتكونوا كالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم أولئك هم الفاسقون» حشر/19
«ولاتطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتّبع هواه و كان أمره فرطاً» كهف/28
همین گونه ارزش داوری یا باور به خوبی و بدی رفتار اگرمطابق با واقعیت نباشد و انسان رفتار خوب را بد و ناشایست، و رفتار بد را خوب و شایسته ببیند، باز در معرض انحراف و كجروی قرار می گیرد. قرآن نمونه هایی از چنین حالتی را ارائه كرده است:
«الذین یأكلون الربا لایقومون إلاّ كما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ ذلك بأنّهم قالوا إنّما البیع مثل الرّبا» بقره/275
«وإذا قیل لهم لاتفسدوا فی الأرض قالوا إنّما نحن مصلحون» بقره/11
«و منهم من إن تأمنه بدینار لایؤدّه إلیك إلاّ ما دمت علیه قائماً ذلك بأنّهم قالوا لیس علینا فی الأمیین سبیل» آل عمران/75
در آیات یادشده نمونه هایی از انحراف، مانند رباخواری، فسادگری و خیانت در امانت به نگاه وارونه و بینش غلط كجروان راجع به رفتارشان، نسبت داده شده است.
بنابراین از مجموع آیات قرآن استفاده می شود كه نگاه و تصور انسان از زندگی و رفتار، در چگونگی رفتار و عمل او نقش دارد، برداشت و تصور صحیح از آن دو رفتار صحیح را در پی دارد، و تصور باطل و نادرست از آنها رفتار نادرست و انحرافی را به دنبال می آورد.
دو نكته در این مرحله درخور توجه است:
یكی اینكه بر اساس آموزه های قرآن، باورهای كلی باطل زمینه بینش غلط نسبت به رفتار را فراهم می كند. یعنی اعتقاد باطل نسبت به هستی و زندگی بینش و تصور انسان را نسبت به زشتی و زیبایی عمل وارونه می كند، آنچه را زشت است زیبا می بیند و بر عكس آنچه زیبا است را زشت:
«أفمن زین له سوء عمله فرآه حسناً فإن الله یضلّ من یشاء و یهدی من یشاء» فاطر/8
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
«والمراد بمن زین له سوء عمله فرآه حسناً الكافر، و یشیر به إلی أنّه منكوس فهمه، مغلوب علی عقله، یری عمله علی غیرما هو علیه، و المعنی أنّه لایستوی من زین له عمله السیء فرآه حسناً و الذی لیس كذلك بل یری السیء سیئاً.»19
مقصود از كسی كه عملش در نظرش آراسته شده و آن را نیك می بیند، كافر است. آیه اشاره به این مطلب دارد كه كافر درك و فهمش وارونه است و خردش شكست خورده است، رفتارش را به گونه ای غیر از آنچه هست می بیند. مفهوم آیه این است كه كسی كه عملش در نگاهش آراسته شده و آن را خوب می بیند با كسی كه این گونه نیست، بلكه رفتار بدش را بد می بیند، برابر نیست.
نكته دوم آن كه بین باور و بینش باطل به طور كلی و ویژگی های روحی انسان كه به عنوان عامل نخست انحراف و كجروی معرفی شد تأثیر و تأثّر دوسویه وجود دارد؛ از یك سو رها شدن غرایز و كشش های نفس و سیطره خصلت هایی چون استغنا و زیاده خواهی بر انسان، بینش و باور او را نسبت به هستی، زندگی و رفتار تغییر داده از واقعیت دور می سازد، و از سوی دیگر باورهای بی پایه و اساس و بینش غلط نسبت به مقولات یاد شده، كشش ها و خصلت های منفی روحی را تحریك و تقویت می كند و زمینه تسلط و سیطره آنها را بر رفتار مساعدتر می سازد. قرآن در موارد متعددی این رابطه و تأثیر دو سویه را بیان كرده است:
«سأصرف عن آیاتی الذین یتكبّرون فی الأرض بغیر الحق و إن یروا كلّ آیة لایؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرشد لایتّخذوه سبیلاً و إن یروا سبیل الغی یتّخذوه سبیلاً ذلك بأنّهم كذّبوا بآیاتنا و كانوا عنها غافلین» اعراف/146
«فلاتتّبعوا الهوی أن تعدلوا» نساء/135
«زین للذین كفروا الحیوة الدنیا و یسخرون من الذین آمنوا» بقره/212
«بل زین للذین كفروا مكرهم» رعد/33
«أفمن كان علی بینة من ربّه كمن زین له سوء عمله فرآه حسناً» فاطر/8
«فإن لم یستجیبوا لك فاعلم أنّما یتّبعون أهوائهم» قصص/50
عامل سوم

عامل سوم در ظهور پدیده انحراف، موقعیت بیرونی است؛ یعنی آنچه كه از محدوده وجودی فرد كجرو بیرون است؛ اعم از آنكه ساختار فرهنگی باشد یا كاركرد نهادهای اجتماعی یا كنترل پلیسی یا خرده فرهنگی یا هم نشینی و… تمام عناصر محیطی كه جامعه شناسان در تحلیل های كلان و خرد بر آن تأكید دارند به نوعی در رفتار كجروانه و انحرافی نقش دارند؛ چنان كه نمونه هایی از آیات قرآن كه مؤید تأثیر عوامل مختلف بودند مورد اشاره قرار گرفت. اما نكته مهم، سازوكار تأثیر این عامل و چگونگی ارتباط آن با دو عامل دیگر است.
از آنچه تاكنون گفتیم این نتیجه را می توان گرفت كه عناصر وجودی و معرفتی در انسان تنها زمینه ساز انحراف و رفتار كجروانه است و نه علّت تامّه آن، زیرا وجود آن عناصر به معنای سلب اراده و قدرت انتخاب از انسان نیست، گرچه انتخاب طرف مقابل را تا حدودی دشوار می سازد. پس علاوه بر آنها عنصر سومی به نام اراده نیز وجود دارد.
از سوی دیگر صرف انگیزه، آگاهی و اراده نیز در شكل گیری یك رفتار كافی نیست، بلكه باید شرایط تحقق نیز یاری كند، این حقیقتی است كه هم عقل آن را تأیید می كند و هم تجربه بشر.
آنچه ما آن را عنصر محیطی یا بیرونی می نامیم، نقش و كاركردشان در مجموع به دو چیز خلاصه می شود؛ یكی تقویت یا پدیدآوردن نگره و خواسته، و دیگر رفع مانع از برابر خواسته ها.
برخی ازمتغیرهای محیطی مثل نبود كنترل و مراقبت پلیسی یا فقدان هنجارهای ثابت، از قبیل رفع مانع شمرده می شوند، اما برخی دیگر مثل ساختار فرهنگی یا گروه هم نشین و خرده فرهنگ و… نقش تقویت كننده و بعضاً ایجاد كننده خواسته و باور را دارند. به عنوان مثال این ساختار فرهنگی است كه نیازها و خواسته های كاذب ایجاد می كند یا روحیه زیادخواهی را تقویت می نماید، چنان كه گاهی بینش و برداشت انسان را نسبت به ارزش یك رفتار تغییر می دهد. همین طور در سطح خرد هم نشینی یا خرده فرهنگ در گروه های خاص كاركردش تحریك خواسته ها یا ایجاد احساس و بینش خاص نسبت به یك كنش است.
بنابراین عناصر بیرونی، چه در سطح كلان و چه در سطح خرد، همواره از طریق تأثیرگذاری بر عناصر درونی روحی و معرفتی، در ایجاد رفتار كجروانه نقش بازی می كند و در حقیقت جاده صاف كن محرّك درونی افراد است، نه آنكه خود عامل جداگانه ای در برابر عوامل دیگر باشد.
از همین جا می توان نتیجه گرفت كه اصل و اساس در پیدایش انحراف و كجروی، تغییر درون انسان است، فرق نمی كند كه در سطح كلان جامعه در نظر بگیریم یا سطح خرد یك گروه یا فرد:
«إنّ الله لایغیر ما بقوم حتّی یغیروا ما بأنفسهم» رعد/11
«ذلك بأنّ الله لم یك مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتّی یغیروا ما بأنفسهم» انفال/53
«و ما كان الله لیظلمهم و لكن كانوا أنفسهم یظلمون» عنكبوت/40
تا وقتی خواسته های انسان و نگاه او به زندگی تغییر نكرده است، تنها كمبود امكانات یا عوامل دیگر خارجی نمی تواند باعث رفتار كجروانه شود. با تغییر خواسته ها و نگاه است كه عدم تناسب بین اهداف و روش های دسترسی به آنها چنان كه «مرتن» می گوید20 معنی و زمینه پیدا می كند، یا فرصت های عرضه یا گروه هم نشین تأثیر خویش را می بخشد.
از همین رو قرآن برای جلوگیری از پیدایش رفتارهای انحرافی بر اصلاح بینش و پیدایش خواسته و خصلت های روحی از طریق ایجاد ایمان، تعمیق احساس حضور خداوند و آخرت گرایی تأكید بیشتر دارد؛ تا عوامل بیرون؛ گرچه از اهمیت و نقش آنها نیز فروگذار نمی كند.

4-2زمان
زمان یا وقت بُعدی است که در آن اتفاقات از گذشته تا به حال و از حال تا آینده رخ میدهند. از نظر واژه شناسی ایرانی، زم یکی از فرشتگان دین زرتشت بوده است که با پسوند “ان” زمان و با پسوند “ین” زمین را در زبان پارسی بوجود آورده است دو دیدگاه گوناگون در تعریف زمان وجود دارد دیدگاه نخست بیان میکند که زمان قسمتی از ساختارهای اساسی جهان است، بُعدی است که اتفاقات پشت سر هم در آن رخ میدهند. همچنین این دیدگاه بیان میکند که زمان قابل اندازهگیری است. این یک نوع دیدگاه واقع گرایانهاست که آیزاک نیوتن بیان میکند و از این رو گاهی با نام زمان نیوتونی شناخته میشود
در مقابل، دیدگاه دیگری چنین بیان میکند که زمان قسمتی از ساختارهای ذهنی انسان است (همراه فضا و عدد) آن چنان که ما در ذهن خود رشتهٔ رویدادها را دنبال میکنیم همچنین در ذهن خود برای طول آن اتفاقات کمیتهایی را از قبیل ثانیه، دقیقه و ساعت تعریف میکنیم
تعریف دوم به هیچ هویت مستقلی برای زمان اشاره نمیکند که اتفاقات درون آن رخ دهد. این دیدگاه حاصل کار گوتفرید لایبنیتس و امانوئل کانت میباشد که زمان را قابل اندازهگیری نمیداند و میگوید تمام اندازهها در سیستم ذهنی بشر رخ میدهد
داود بن محمود قیصری، در سده هشتم هجری و در رساله «معمای زمان» مینویسد که «زمان نه آغازی دارد و نه پایانی. زمان، قابل تقسیم نیست و آنچه که ما آنرا بخش میکنیم تنها در پندار ماست.»
از یک منظر زمان را با ارزش تر ازپول و طلا دانستهاند، چرا که پول و طلای از دست رفته را میتوان به دستآورد ولی زمان از دست رفته را هرگز نمیتوان به دستآورد.
5-2آشنایی کوتاه با صدّیقه کبری،حضرت فاطمه زهرا(س)
نام: فاطمه کنیه های مشهور: اُم الحسن، اُم الحسین، اُم ابیها، اُم الائمه.
مشهورترین لقبها: زهرا، صدیقه، طاهره، کبری، سیده، بتول.
نام پدر: حضرت محمدبن عبدالله پیامبر عظیم الشأن اسلام.
نام مادر: خدیجه(س) بنت خویلد همسر فداکار پیامبر اسلام.
محل تولد: مکه سال تولد: سال دوم بعثت و به روایتی: سال پنجم بعثت
روز میلاد: بیستم جمادی الثانی
نام همسر:علی بن ابی طالب(ع)، پسر عموی پیامبر اسلام.
زمان ازدواج: رجب یا ذی الحجّه ی سال دوّم هجرت در مدینه.
مدت زندگانی با امام علی(ع): نه سال.
میزان مهریه: 400 مثقال نقره ی مسکوک.
نام فرزندان: حسن، حسین ،زینب کبری، اُم کلثوم و یک فرزند سقط شده به نام محسن.
شهادت: در سال یازدهم هجری. محل دفن: پنهان است.
لقب ام ابیها صرفاً به دوران تجرد ایشان اختصاص نداشت. با اینکه پیامبر در مدینه ازدواج کردند و زنان متعددی داشتند، ولی چشم امیدشان فاطمه بود. پیامبر دختران دیگری هم داشتند مثل زینب، رقیه و… ولی حضرت زهرا به خاطر مقام شامخشان در بین تمام زنان عالم ممتاز است. لذا داریم وقتی پیامبر می خواست به سفر برود با آخرین کسی که وداع می کرد حضرت زهرا بود و اولین کسی که بعد از بازگشت می دیدند، هم حضرت زهرا بود و آن به خاطر نقش ایشان در دفاع از رسالت است.لکن وقتی پیامبر بر اوضاع و احوال مسلط شدند و حکومت اسلامی اقتدار پیدا کرد، نداریم که پیامبر در معرض تهدید باشد که حضرت زهرا احساس مسئولیت کنند و به عرصه بیایند.هرچند که در جنگ احد داریم که وقتی خبر به مدینه رسید و حتی خبر شهادت حضرت رسول شایعه شد، حضرت زهرا سراسیمه خودشان را به سرعت به احد رساندند. وقتی پیامبر را مجروح می بینند از ایشان پرستاری می کنند. و به نظر من اگر موقعیتی می رسید که جنگ ادامه پیدا می کرد و پیامبر خدا را در معرض خطر می دید، ایشان حتما سلاح به دست می گرفت ولی زمانی که ایشان رسید جنگ تمام شده بود و بنابراین صرفاً به مداوای پیامبر پرداخت.
درحقیقت در دوران رسالت پیامبر چندان ایجاب نمی کرد حضرت فاطمه در عرصه سیاسی فعال باشد. البته حضرت زهرا در غدیرخم حضور داشتند. پیامبر زمانیکه برای حجت الوداع آمدند، حضرت زهرا را با خودشان آوردند و همه زنان را نیز موظف کردند بیایند. حضرت زهرا در غدیر با امیرالمومنین بیعت می کند.
اما با توجه به شرایط زندگی در زمان پیامبر که اصل زندگی حضرت زهرا هم در آن برهه زمانی بود، ایشان در آن دوران فعالیت سیاسی پررنگی نداشتند. فعالیت سیاسی شان در آن سه ماه آخر بود که اسلام هم به لحاظ اعتقادی و هم سیاسی به انحراف کشیده شده بود.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یا زهرا (سلام الله علیها)

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ولایت و ولایتمداری
  • انحرافات زمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) ومبارزات حضرت با ان انحرافات
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس